کتاب زندگی یک پسربچه به نام نمکو است که از خانوادهای فقیر در یکی از روستاهای کرمان میآید. نمکو به دلیل فقر پدرش یدالله مجبور به کار در قالیبافی شده است
همهی بچهها جشن تولد و مهمتر از آن کادوی تولد را دوست دارند. برای همین هم آگوست کوچولو بیصبرانه منتظر روز تولدش بود. آخر، پدربزرگ قول داده بود یک ماشین سیاه بزرگ به او هدیه دهد.
تیستو، از آنجایی که از بسیاری از مردم زیباتر است، در خانه ای زیباتر از اکثر خانه ها زندگی می کند و با پدر و مادری زیباتر از بسیاری از والدین زندگی می کند...
مامانبزرگ آیدا و آترین به خانهی زنگولهای آمده. مامانزری که متوجه قابلیتهای فوقالعادهی بچههشتپاها میشود، سعی میکند استعداد آنها را در زمینههای مختلف پرورش بدهد...