این مجموعه داستان هیچ ربطی به ورزش ندارد اما تمام داستانها به نوعی در ستایش نایبقهرمانی هستند. نایبقهرمانی یک وضعیت است. هر روز تازه فرصتی است برای از نو جنگیدن تا مگر در شعلههای همین جنگ ابدی بشود از زندگی کامی گرفت، کامی اندک، کامی نه از جنس قهرمان بودن.
ما همگی نایبقهرمانان زندگی خودمان هستیم. با خودمان جنگیدیم و شکست خوردیم… از یا اما نمیتوان نشست که قهرمان بودن همان مراسم تدفین است. تمام شدن است. انتهای عطش است و آغاز این سوال که « خب؟ حالا باید چه کار کنیم؟» قهرمان شدن همان کاسهی چه کنم به دست گرفتن است و شهوت حریصانه برای حفظ داشته های حقیرانه.