رویا از شش سالگی در پرورشگاه زندگی میکند. او حالا شانزده ساله است و میخواهد هرطور شده مادرش را پیدا کند. او داستان زندگیاش را مینویسد و هر هفته به دست مهدی، برادر دوستش سوگند میرساند تا او که قلم خوبی دارد بازنویسی کند. رویای رویا این است که هویت واقعی خودش را کشف کند و روزی داستان زندگیاش کتاب شود. اما مدیر پرورشگاه مانع میشود. رویا با کمک شراره یکی از دوستان پرورشگاهیاش فرار میکنند و با دردسرهای بسیاری روبهرو میشوند، دردسرهایی که قدرت تصمیمگیری را از رویا میگیرد…