دو سال بعد کتابی را از کتابخانهام برداشتم تا به کسی قرض بدهم. گوشهی کتاب نوشته بودم: «همانطور که از پدر و مادرم میگریزم، میدانم به شرط مادر شدن، روزی فرزندم از من خواهد گریخت. اما بگذار بگریزد. همان دَم که میخواهی به شیوهی خودت دل کسی را به دست آوری، گریختن آغاز میشود. من از پس قواعد برنمیآیم.»