توی هیچی جز موسیقی استعداد نداشتم و من تک فرزند بودم. پدر و مادرم بچه ننه بارم آورده بودند. وقتی وارد شونزده سالگی شدم دیگه کاملا مشخص بود از آینده ی درخشانی که همه برام متصور بودند، خبری نیست. اول برونو فهمید و بعد خودم. با این که به طور ضمنی با هم توافق کرده بودیم که به پدر و مادرم نگیم، پذیرشش برام مشکل بود. شونزده سالگی وقت خوبی نیست برای این که بفهمی هیچ وقت نابغه نبودی و نابغه هم نمی شی. ولی اون موقع دیگه عاشق شده بودم