و دهانمان همان دریچه ی قلب مان بود
وطن تاخیر برآمدن آفتاب را برمی تابید
ما با تکه ای آینه در دست مان در کوچه منتظر بودیم
که نور را به خانه مان بفرستیم
وطن به اندازه نخ کردن تمام سوزن ها طاقت داشت
به اندازه ی دوختن تمام زخم ها ...