جهان در بهت من صامت می ماند. پی چه می گردم؟ پایان سرگیجه سماعی که آغاز کرده بود ام آیا نزدیک نیست؟ می دان، دانسته ام که جهان را بیش از یک بار نمی توان آزمود. و من آن را آزموده ام. یکبار، یکبار. آبا را یکبار می نوشم، عطر نان را یکبار می بوییم و آسمان را، ستارگان را یکبار میبینیم و دریا را، و زن را ...و علف را یکبار در بهار...و باقی همه تلاش است و بهانه تلاش به امید یافتن همان(آن) نخستین. پی آیا تکرار نمی شود؟ تکرار از دورترین گذشته ها تا امروز؟ و آیا آدمیان زمین، همه صور یک انسان نیستند که تکرار می شوند تا در جایی و نقطه ای و مجالی یکی از آن صور بتواند آفرودیت، یک غول یا گل آفتابگردان بیافریند به نجات آبروهای رفته پیشینیان خود؟ چشمانم به جستجوی کدام منظر تازه در جهان می چرند اگر وام دار حقیقت و زیبایی ساده آدمی نیستم؟