«فلسفه اسپینوزا» اثر هری اوسترین ولفسن، اثری تاریخی است که عمیقا به زندگی، اندیشه و میراث ماندگار باروخ اسپینوزا، یکی از برجستهترین و بحثبرانگیزترین چهرههای فلسفه غرب میپردازد. ولفسن، محقق برجسته فلسفه یهود، تحلیلی جامع و دقیق از اندیشههای اسپینوزا ارائه میکند و آنها را در چارچوب وسیعتر اندیشه فلسفی، مذهبی و علمی قرن هفدهم قرار میدهد.
نویسنده با زمینهسازی فلسفه اسپینوزا در محیط تاریخی و فکری خود شروع میکند. اسپینوزا در سال 1632 در آمستردام در خانوادهای پرتغالی- یهودی به دنیا آمد و در دوران تحولات مذهبی، سیاسی و فکری مهمی زندگی کرد. این پسزمینه برای درک ماهیت رادیکال ایدههای او و چالشهایی که از سوی مراجع دینی و فیلسوفان معاصر با آن روبرو بود، ضروری است. در مرکز مطالعه ولفسن، کار بزرگ اسپینوزا، «اخلاق» قرار دارد، اثری که به سبک هندسی نوشته شده و بهطور سیستماتیک نظریههای متافیزیکی، معرفتشناختی و اخلاقی او را ارائه میکند. ولفسن ساختار و محتوای «اخلاق» را با دقت بررسی میکند و رویکرد نوآورانه آن به مسائل فلسفی و دورشدن آن از تفکر سنتی یهودی و مسیحی را برجسته میکند. او مفهوم اسپینوزا از خدا را بهعنوان یک جوهر واحد و نامتناهی که هم طبیعت و هم هستی را دربرمیگیرد، بررسی میکند و دیدگاههای انسانانگارانه و دوگانهای رایج در آن زمان را به چالش میکشد. یکی از موضوعات کلیدی در فلسفه اسپینوزا، همانطور که توسط ولفسن ارائه شده است، مفهوم جبرگرایی است. اسپینوزا معتقد است که همهچیز در جهان، از جمله اعمال و افکار انسان، از ضرورت طبیعت الهی ناشی میشود. این جهانبینی جبرگرا، که در آن آزادی بهعنوان دانش ضرورت درک میشود، پیامدهای عمیقی برای اخلاق و رفتار انسانی دارد. تحلیل ولفسن روشن میکند که چگونه اسپینوزا آزادی انسان را با این جبرگرایی آشتی میدهد و بر نقش عقل و درک در دستیابی به آزادی و خوشبختی واقعی تأکید میکند. نویسنده همچنین به معرفتشناسی اسپینوزا، بهویژه نظریه معرفت او میپردازد. او تمایز اسپینوزا را بین انواع مختلف دانش بیان میکند: تخیل، عقل و دانش شهودی. ولفسن با بررسی انتقادی این مقولات، دیدگاههای اسپینوزا را در مورد اینکه چگونه انسانها میتوانند به معرفت واقعی و عالیترین شکل درک دست یابند که منجر به عشق فکری به خدا و سعادت نهایی میشود، روشن میکند. بعد اخلاقی فلسفه اسپینوزا یکی دیگر از نقاط کانونی کار ولفسن است. او ایدههای اسپینوزا درمورد احساسات انسانی یا «تأثیر» و تأثیر آنها بر رفتار انسان را بررسی میکند. نظریه اخلاقی اسپینوزا، که بر پرورش درک عقلانی و تسلط بر خود برای غلبهبر احساسات تأکید دارد، رویکردی منحصربهفرد برای دستیابی به یک زندگی با فضیلت و رضایتبخش ارائه میدهد.
باروخ اسپینوزا و بعدها معروف با نام بندیکت دِ اسپینوزا (زاده ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ – درگذشته ۲۱ فوریه ۱۶۷۷) فیلسوف مشهور هلندی با اصالت یهودیِ سفاردیِ پرتغالی بود. وی یکی از بزرگترین خردگرایان و جبرگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینهساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم بهشمار میرود.
اسپینوزا به واسطهٔ نگارش مهمترین اثرش، اخلاقیات، که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن دوگانهانگاری دکارتی را به چالش میکشد، یکی از مهمترین فیلسوفان تاریخ فلسفهٔ غرب بهشمار میرود. پیشه وی تراش عدسی بود، او در طول زندگی، جایزهها، افتخارات و تدریس در مکانهای صاحبنام را رد کرد، و سهم ارث خانوادگیاش را به خواهرش بخشید.
فیلسوف و مورخ نامدار گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، دربارهٔ او مینویسد: «شما یا پیرو اسپینوزا هستید، یا اساساً فیلسوف نیستید.» همچنین دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینهساز آن شد تا ژیل دلوز، او را «شاهزادهٔ فلسفه» بنامد.