. آن چه که چهار کاراکتر اصلی و به پاییز رسیده ی سوگ گوزن را به هم پیوند می دهد، رهایی نیافتن از گذشته ی آن هاست؛ گذشته ای که قدرت تصمیم شان را عقیم کرده است. و سایه ی همیشه ای از پدر، که در هر زخم آن ها بازتولید می شود. بازرس بازنشسته ای که سایه ی پرونده ی حل نشده ای، رستگارش نمی کند و با رویازدگی پایانش را می پذیرد؛ وکیل اخراج شده ای که عطر قدیمی معشوق، سفرش می شود؛ آدمکش حالا و سرباز جنگ سابقی که ماشه ی ناخواسته ی قانون، همیشه او را به هم می زند و داستان آیرونی مواجهه ی قمارباز و رام کننده ی اسبی با زخم های قدیمی اش.