در هر زمانهای، در کنار آنچه مردم گفتن و انجامدادنش را طبیعی فرض میکنند، در کنار آنچه کتابها و پوسترهای داخل مترو و حتی داستانهای خندهدار توصیه میکنند که به آن فکر کنیم، هستند چیزهایی که جامعه دربارهشان سکوت میکند، بیآنکه به آن واقف باشد، و کسانی که این چیزها را حس میکنند ولی نمیتوانند نامی از آنها ببرند محکوماند به رنج تنهایی. سپس روزی بهناگهان، یا بهتدریج، این سکوت شکسته میشود و دربارۀ چیزهایی که بالاخره به رسمیت شناخته میشوند کلماتاند که سرریز میکنند و در همان زمان، در آن سطح زیرین، باز سکوت است که دربارۀ آن چیز و این چیز شکل میگیرد.
نثر دلربا و الهامبخش و ژرفبین ارنو همچون رقصندهای بین حیات جمعی و زندگی خصوصی، بین تاریخ «فراخ» و تجربۀ شخصی، در رفتوآمد است. «سالها» تأملی است فلسفی با شتاب یک ترن هوایی در پیچوتاب چند دهه: که چگونه زودتر از آنچه باید خود را تحلیل میبریم و مصرف میکنیم، که چگونه به معنی میرسیم اما از آن شانه خالی میکنیم، که راهورسم زندگی کردم کدام است و راهورسم به یاد سپردن کدام –درونمایۀ کارهای ارنو اینهاست. من تشنۀ آثار جدید او هستم.
(کپکا کاسابووا)