ایتالو کالوینو کتابی دارد به نام شهرهای نامرئی. مارکوپولو برای قوبلای قاآن که وقت نمی کند همه ی سرزمین های تحت حکم رانی خود را ببیند، شهرهایی را که سر راه دیده وصف می کند، جوری که بشود تجسم شان کرد، تخیل شان کرد. من اول می خواستم یک همچین چیزی بنویسم. می خواستم یک نقشه از شهرهایی که دیده ام و جاهایی که در آن ها زندگی کرده ام بکشم. نشد. بعضی از آن شهرها را آن قدر نمی شناسم؛ با راهنمایی همان چیزهای همگانی دیده بودم شان که می شود در یک جست وجوی ساده ی اینترنتی پیدا کرد. آن قدر نمی شناختم شان که بتوانم توصیف کنم. بعد فکر کردم مقیاس من برای این که شهری را شناخته فرض کنم چیست. به این نتیجه رسیدم که آن جا که آشپزی کرده باشم مال من است؛ کسی که جایی آشپزی می کند، باید رفته باشد بازار مصالح خریده باشد...