خاک روی میز و حافظه و قلم و بوسه ی سرخ را برگرداند از لبی که حضور ندارد دیگر بالکن نیست، و زن گم شده نمی دانم آن سوی چند سالی ست! اما کاش لنگ نکند ای کاش بی درنگ بیاید و بگذرد اسب تاریک زمستان....