چند روز قبل از مرگ فریدا کالو در سال 1954، وی در یادداشتهای روزانهاش چنین نوشت: «امیدوارم رهایی لذتبخش باشد و هرگز بازنگردم.» فریدا در شش سالگی بیماری فلج اطفال گرفت و در طول عمرش بیماری و جراحات زیادی را تحمل کرد، به همین دلیل درد مزمن جسمی درونمایۀ هنر جادویی او بود.
اسلاونکا دراکولیچ در «رؤیای فریدا» [تختخواب فریدا]زندگی خصوصی یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان زن را بررسی میکند و خاطرات فریدا را با توصیف نقاشیهایش به هم پیوند میدهد و ما را به تفکر در مورد ماهیت درد مزمن و ارتباط آن با خلاقیت دعوت میکند. از آنجا که زندگی غیرمعمول همواره جذابیت دارد، این تصویر مهیج از افکار کالو در آخرین ساعات زندگیاش که توسط نویسندهای خلاق و پر از استعداد محض ترسیم شده است، خوانندگان داستانهای ادبی و هنردوستان را به یک اندازه جذب میکند.
فریدا کالو کسی که شمایل ماندگار هنر معاصر جهان است، هنرمندی که آثارش بازتاب بی واسطۀ آشفتگیهای درونیاش بودند، در زمانی زندگیاش پایان یافت که هنوز اوج شهرت و محبوبیت هنریاش قرار داشت. دراکولیچ داستان را به گونهای روایت میکند که ذهن خواننده متناوباً در حال سفری رفت و برگشت بین زندگی غیرمعمول این هنرمند و تابلوهای نقاشیاش باشد.