و عجب اینکه شباهت ها بیش از تفاوت هاست. اگر ایرج هم بود همین کار را می کرد و احتمالا این نمایش رنجیدگی خاطر را با پرتاب یک حبه قند به دهانش تمام می کرد و لبخند می زد. بهرام سر بلند می کند و می پرسد: «گرمه، نه؟» و نگاه می کند به شعله های آبی شومینه