کتاب دو پله گودتر مجموعه داستان کوتاهی از مهیار رشیدیان است. این کتاب مجموعهای از چهارده داستان کوتاه از جمله «حاج لطف الله دبلنا» است که در سال 1384 یکی از تکداستانهای برگزیدهی جایزهی گلشیری شد.
داستانهای رشیدیان فضای خاص خود را دارند. فضای داستانهای این مجموعه را میتوان ساحتی از مرگ و هجوم یک سیاهی بیامان به زندگی شخصیتها دانست و تقلا و تلاش برای آنچه به آنها میرود، نقاط اوج و فرود داستانها را میسازد. این داستانها راویان متفاوتی دارند و نویسنده هربار به دل یک ماجرای جدید زده است. داستانی همچون ماجرای هولناک دختربچهای که مدام از افراد نزدیک خانوادهاش آزار و تجاوز را تجربه کرده است، داستان کودکی که از مهر والدین بیبهره است، داستان افسری که برای یک مأموریت از تهران به یکی از شهرستانها میرود و درگیر مشکلات میشود و… .
سبک و ساختار نو و خساست در دادن اطلاعات از ویژگیهای سبکی این نویسنده است. طرح داستانی بهسادگی در اختیار خواننده قرار نمیگیرد؛ بلکه مخاطب همواره در زمان و مکان داستان جابهجا میشود. نویسنده همچنین در نثر نیز ثابت کرده که روی انتخاب واژگان وسواس بسیاری دارد. توجه به این مسئله که نویسنده تمام داستانهای این مجموعه را زمانی نگاشته است که نویسندهی نوپایی محسوب میشده، ارزش پختگی نثر و زاویهدید او را بیشتر نمایان میکند.
بریدهای از کتاب:
«به نام پیونددهندهی قلبها… وقتی که کفترهای پشت ویترین کتابفروشی رو به غروب میروند، یاد تو در دلم زنده میشود. صفورا هم همیشه اولش همین جمله را مینوشت. قلبی تیرخورده هم میکشید.»