وقتی مرگ داستانی برای گفتن داشته باشد، باید گوش کرد. در آلمان نازی سال 1939 هستید. نفسها در سینه حبس شده. مرگ سرش از همیشه شلوغتر است و شلوغتر هم خواهد شد.
لیزل ممینگر دختری که به فرزندخواندگی پذیرفته شده است، در مونیخ زندگی میکند و با دزدیدن کتاب ـ چیزی که نمیتواند در برابرش مقاومت کند ـ میخواهد به زندگی چنگ بزند و صاحب چیزی شود. لیزل با کمک پدرخواندهی آکاردئوننوازش خواندنونوشتن را یاد میگیرد و داستان کتابهایی را که دزدیده با همسایهها و مردِ یهودیِ پنهانشده در زیرزمین خانه در میان میگذارد.
مارکوس زوساک با نوشتهای که ماهرانه ساختهوپرداخته شده، یکی از ماندگارترین رمانهای سالهای اخیر را نوشته است.