گنجشک ها روی درخت کنار پنجره ی اتاق ایما، صبح تهران را با جیک جیک بی رحمانه غمگینی آغاز کرده اند. جیک جیک و حزن؟ مگر می شود گنجشک هم دروغ بگوید؟ البته که می شود. دروغ، روح دمنده ی انفاس است. بوسه ای است که همه، از بام تا شام، به طولانی ترین شکل ممکن از هم می ربایند. ایما تا صبح در خواب، تهران را از این تاکسی به آن تاکسی عوض کرده و آن قدر از روی جوب هایی که وقت پریدن عریض تر می شده پریده که خسته تر از وقتی که به خواب رفته، برخاسته. پنجره را باز می کند و گنجشک ها هماهنگ می پرند. گلوله های کوچک دروغ پر می کشند به دل شهر