انتشار بعل ذبوب یا سالارِ مگسهای ویلیام گلدینگ برای همیشه دیدگاه ما را نسبت به پسربچهها دگرگون میکند.
گلدینگ در جنگ جهانی دوم دستبهاسلحه شد، و هنگامی که جنگ پایان گرفت، شاهد آن بود که مردمان کماکان درمورد آن وحشتهای سنگدلانه و گرانباری که هیتلر و رژیمش بر سر مخالفان و اقلیتها هوار کردند، ماتومبهوتاند. گلدینگ خود را ناگزیر از نوشتن در باب ظرفیتِ آدمی برای شر دید. منتها افزون بر این هدف، در پی آن بود که در کتابش آشکار سازد در هر کنجی از جهانْ امکانِ وقوع چنین رفتارهایی وجود دارد، حتی در مملکتِ علیالظاهر مترقیای نظیر انگلستان. گلدینگ درباره بعل ذبوب مینویسد «میخواستم تصویر کلیْ همان درسِ مصیبتباری باشد که انگلیسیها مجبور بودهاند در طی یکصد سال گذشته فراگیرند؛ اینکه جماعتی از آدمیانْ ذاتاً مشابه هر جماعتِ دیگری از انسانهاست؛ مضافاً اینکه یگانه دشمنِ آدمی در کُنهِ وجود خودش نهفته است.»
هارولد بلوم