«ادوارد فوسکا» قاتل است، ولی قاتلی دستنیافتنی؛ کسی که از جانب یک انجمن مخفی متشکل از دانشجویان دختر، تحت عنوان باکرهها حمایت میشود.
«ماریانا اندروید» یک رواندرمانگر گروهی باهوش، اما آسیبدیده است. او با شنیدن خبر قتل در کالج کمبریج، بر باکرهها دقیق میشود؛ چون خودش زمانی دانشجوی همین کالج بوده، و میداند که در پس تمام زیباییهایش، و ورای برجکها و ساختمانهایش و زیر رسمورسوم و آداب سنتیاش، حقیقتی شوم نهفته است.
ماریانا مصمم است به هر قیمتی جلوی قاتل را بگیرد؛ حتی اگر همهچیز، حتی زندگیاش را فدا کند...