مایکل و دوستانش بالاخره به زندگی عادی برگشته اند؛ اما آنها که همیشه درگیر نبردهای سخت بوده اند و دنیا را از خطرات بزرگی نجات داده اند.
به این آرامش و روزمرگی عادت ندارند حالا هر کدام در شهرهای مختلف آمریکا پراکنده اند و اغلب مثل هم سن و سالهای دیگرشان با کار میکنند یا درس میخوانند و جدا از هم سعی میکنند با زندگی جدید سازگار شوند؛ اما طولی نمیکشد که این آرامش بر هم میخورد تعدادی از دوستان مایکل گم میشوند و دشمنی تازه عرض اندام میکند.
مايكل و دوستانش میفهمند که کار نجات دنیا با شکست دادن الجن تمام نشده و در واقع با بریدن سر هیولای الجن مثل هیولای چندسر افسانه ای دشمنان تازه ای پیدا شده اند. اعضای الکتروکلن دوباره جمع میشوند و به امید پیدا کردن و نجات دادن دوستانشان به جنگ دشمنان جدیدی می روند که شاید مبارزه با آنها سخت تر و پیچیده تر از مبارزه با الجن باشد.