قریب بیست سال پیش مایکل هارت و آنتونیو نگری اثر مشترک درخشان و بحثبرانگیزشان امپراتوری (2000) را منتشر کردند. اثری که در میانۀ هیاهوی جنبشهای هوادار «دگرجهانیشدن» و سپس وقایع یازده سپتامبر و «جنگ علیه ترور» خودش به انفجاری از مفاهیم، ایدهها و بحثهای داغ و جنجالی دامن زد: از طرح مفاهیمی همچون امپراتوری، تولید زیستیسیاسی، قدرت شبکهای و صدالبته انبوه خلق، تا ایدۀ گذار به قسمی درونماندگاری مطلق و فراگیر که مملو از آنتاگونیسم، تعارض و مقاومت درونی است، و همچنین برانگیختن لعن و ستایشهای افراطی از کتاب («اثری تروریستی به قلم یکی از بنیانگذاران بریگادهای سرخ» تا «مانیفست در قرن بیستویکم»). اما امپراتوری صرفا کتابی منفرد و جنجالی باقی نماند و بخش مهمی از توشوتوان فکری و سیاسی هارت و نگری در سالهای بعد صرف شرح و بسط اثری شد که دیگر باید آن را مجموعه یا پروژۀ امپراتوری/انبوه خلق بخوانیم.