...باور داشتن به آنچه در افسانه میآید، نیازمند دلیل و برهان نیست،زیرا روشن است که دلیل و برهان ابزارهای اندیشۀ عقلانیاند، نه اندیشۀ افسانهای. از طرف دیگر میدانیم که مردمان بدوی، و در بسیاری موارد مردمان متمدن هم به انواع و اقسام افسانه باور دارند؛ یعنی میان اجزای افسانه نوعی رابطه با یگانگی میبینند و از آن نوعی معنی یا حقیقت دریافت میکنند، نه از آن جهت که قانون یا قاعدهای آنها را به این امر ملزم کند، بلکه چون خود آن ها میخواهند آن یگانگی را در افسانه ببینند و چنان حقیقتی را از آن دریافت کنند. این خواهش یک نیروی واقعی است که اجزای پراکنده افسانه را فراهم نگه میدارد و از آن معنی و حقیقت میسازد. صورت بیرونی یا عینی این نیرو آینه است...