زندگی اسکندر مقدونی، نظر به جهانگشاییهای او در سه قارهی کهن جهان، روایتهای بسیاری یافته است. ملتهای این سه قاره هر یک بر اساس دید خود، این زندگی را بازگو کرده و اغلب آن را با افسانه آمیختهاند. زیرا بازگویی تاریخ، عینی باشد یا هنری، همیشه چشماندازی دو سویه دارد و هربار داوری نگارنده از اوضاع زمانه خود نیز به آن راه مییابد. رمان حاضر نمونهای گویا از این چشمانداز دو سویه است.