قایقها که برسند، آفتابگردانها را با کاغذها و کاست میدهم بهشان برمیگردم. امیدوارم به دستت برسند. برمیگردم خانه. نمیدانم چهطوری باید با من حرف بزنی. برمیگردم خانه و به ابرها نگاه میکنم و شبها میآیم دریا ببینمت. اگر خواستی چیزی بهم بگویی که بفهمم اینها را خواندهای، کنار نقشه بایست و بگو «فردا آفتابی است.»