من، آمبر براون، حسابی بههم ریختهام در سن نُه سال و نُهماهگی فهمیدهام که همه چیز تغییر میکند؛ چه بخواهم و چه نخواهم. نمیخواهم زندگیام زیر و رو شود، اما مامان و بابا از هم جدا شدهاند . نمیخواهم دوست صمیمیام از من جدا شود، اما جاستین از شهر ما رفتهاست. تغییرهای بزرگ گاهی خوباند اما گاهی هم دردهای بزرگی با خودشان به همراه میآورند.