ر عمارت قدیمیِ مشرف به آبدرهها، سیگنه دراز کشیده روی راحتی و یاد بیست و سه سال قبلتر را میکند. یاد همان شب توفانیِ اواخر نوامبر که ایستاده بود منتظر پشت پنجره تا آسله برگردد، شوهرش، که قایق را برداشته بود و به آب زده بود و دیگر برنگشته بود. هیچوقت. حالا او گرفتار امواج تیرهی خاطرات اجدادی است. گرفتار گردابِ هایل یادها و تلاطم و تناسخ جانها و مرگها. مرگها در آبها.