راوی این داستان مرد سالخورده ای است که در فصل آخر زندگی اش تصمیم گرفته تا دیگر کاری با درگیری ها و دشمنی های قدیی نداشته باشد. او ترجیح می دهد به دیوار خالی و بی نقش خیره باشد. دیواری که ناآرامی موجود در سرش را فرو می نشاند. آرزویش این است که خود را درگیر چیزی نکند، سکوت کند و لب فروبندد، آن وقت به خود می گوید: «حالم کمی زیادی خوب است»