از زمانی که جیک فیشر، ازدواج عشق زندگیاش، ناتالی، را با مردی دیگری مشاهده کرد، شش سال میگذرد. جیک در این شش سال، با پرت کردن حواس خود با کار، تدریس در دانشگاه، غم و اندوه قلب شکستهاش را از دیگران پنهان کرد و از فکر و خیال زندگی ناتالی با همسر جدیدش، تاد، عذابهای زیادی کشید...
"قصههاى بیدل نقال" شامل پنج قصه، کاملاً متفاوت با ویژگیهاى سحرآمیز خاص و منحصر به فرد بوده، تأثیرهاى گوناگونى مانند وجد و سرور، خنده و احساس خطر مرگ را به خوانندگان القا میکند...
جنی در تمام زندگیاش آرزوی زندگی در جایی دیگر را داشت. او که با مشقت در یک دباغی کار میکند، از زندگی ترسناک در شهر بندری دورک و مراقبت از خواهر کوچکترش زوسا خسته است. البته تا زمانی که هتل مگنیفیک به شهر میآید...
هارلی اسمیت نوزده ساله به کار و زندگی خودش مشغول است. پیتزا میخورد، سرکار میرود، از قدرتهای مخصوصش یواشکی استفاده میکند و فیلمهای تینیجری میبیند.