چرا که روزی به سکوت در می افتند بسا آرام می نشینند، /
شکیبایی را به سخره می گیرند، سرهای خود را بالا می گیرند و نغمه سر می دهند: بانوی بینوا، بانوی بینوا، آواز شان خبر از چیزی دارد. / بعد /
مثل ابری تیره به پرواز در می آیند /
از سکوت تا بیشه زار زیتون. /
اما کیست که چنین هستی بی وزنی فرستاده تا زندگی ام را داوری کند؟