که در باغ صیفیکاری به شیطنت و بازی مشغول هستند. آنها آواز میخوانند و با هم بازی میکنند. چهار دختربچه، در شش پرده به نمایش درآمده است و زبانی بی آلایش و ساده دارد. دختربچه ها در طول بازیهای خیالی خود، رویای کشتی شکسته میبینند، با گلها، پرنده ها و حیوانات گفتوگو میکنند، بزرگترها را مسخره میکنند، و رنگها و هرچیز اطراف خود را با نگاه خاصی میبینند. در زیر لودگی و شادی خودانگیخته این چهار کودک دوستداشتنی دلمشغولیهای عمدة آنان و نیز ترسها و خواسته های غریزیشان یعنی عشق، مرگ و زندگی جاری است.