در شهر برفی کییف، دانشجوی تاریخ سرسخت و کتابخوانی به نام میلا پاولیچنکو در کتابخانه مشغول به کار است و زندگیاش حول محور پسر خردسالش میچرخد؛ اما حملۀ هیتلر به روسیه او را در مسیر متفاوتی قرار میدهد. میلا تفنگ به دست میگیرد و عازم جنگ میشود. او باید از دختری دانشجو و اهل مطالعه به تکتیراندازی قهار تبدیل شود؛ شکارچی هولناک نازیها که لقب «بانوی مرگ» میگیرد. پس از اینکه میلا سیصدمین قربانی خود را به کام مرگ میکشاند و تبدیل به قهرمان ملی میشود، از میدانهای خونین نبرد در جبهۀ شرق جدا شده و عازم تور حسننیتی در آمریکا میشود. او که جراحات جنگیاش هنوز کامل بهبود پیدا نکرده و عزیزش را بهتازگی از دست داده خود را در دنیای پرزرقوبرق واشنگتن دیسی تنها و منزوی میبیند تا اینکه دوستی غیرمنتظرهاش با بانوی اول النور روزولت و حتی ارتباط غافلگیرکنندهاش با همکار تکتیرانداز کمحرفش، امکان خوشبختی را برایش به ارمغان میآورد. اما وقتی دشمن دیرین زندگی گذشتۀ میلا به دشمن جدیدش میپیوندد که در سایه به کمین نشسته، بانوی مرگ، در مرگبارترین دوئل زندگیاش، بهناچار با شیاطین خود و گلولههای دشمن دستبهگریبان میشود.
رمان چشم الماس، که براساس واقعیت نوشته شده، داستان دلهرهآور زاده شدن قهرمانی از دل ناامیدی است، داستان مادری که تبدیل به سرباز شد، زنی که جایگاهش را در جهان پیدا کرد و مسیر تاریخ را برای همیشه تغییر داد.