داستان این نمایشنامه به داستان پوریای ولی شباهت هایی دارد. در پرده نخست پهلوان اکبر پی می برد که حریفش حیدر، دلدادهٔ دختری است که وصلتش با او منوط به پیروزی حیدر در مسابقهٔ کشتی با پهلوان اکبر است. او در گفتگویی با مادر حیدر، بدون آن که خود را به وی بشناساند، به او دلداری می دهد که پسرش از این مبارزه پیروز بیرون خواهد آمد.