کتاب پری سر به هوا (3) (پرپره کدو و رویاهای تمشکی)
پرپرهکدو هیچکس و هیچچیز یادش نمیآید، حتی اسم خودش را. برههای آقافرخ او را دمِ صبح، کنار رودخانه و لابهلای علفها پیدا کردهاند و آقافرخ دوروبرش چند تا ردپای پلنگ دیده است. حالا پرپرهکدو مجبور است تا پیداشدن پدر و مادرش با یک پیرزن خسیس و تنها توی کلبهای جنگلی زندگی کند...