داستانی فراموش نشدنی از قدرت دوستی بین انسان و حیوان و امیدی که در دل تاریکی جوانه میزند.سال ۱۹۴۱ است جنگ دنیا را در برگرفته و آسمانها در اشغال بمب افکن هاست در میانه ی این هرج و مرج پسری به نام جوزف را به شهری میفرستند که جنگ آن را ویران کرده است. جوزف که خودش از زمین و زمان شاکی و عصبانی است قرار است با زنی به نام خانم اف زندگی کند که سخت گیر بد خلق و بی علاقه به بچه هاست. تنها دل خوشی خانم اف باغ وحشی متروکه و جنگ زده است.بیشتر حیوانات باغ وحش یا فرار کرده اند یا رها شده اند یا از گرسنگی مرده اند. به جز آدونیس گوریلی پشت نقره ای و خطرناک که اگر بمبی به قفسش اصابت کند ممکن است کل شهر را به خطر بیندازد. اما در روزهای سخت مدرسه تنهایی و دلتنگی جوزف آرام آرام در کنار آدونیس آرامشی می یابد که نه جنگ میتواند آن را از او بگیرد و نه ترس.