و در میانهی بهت و گیجی درمییابد که حافظهاش را از دست داده و برای یافتن هویتش در تلاش و تلاطم است. او در مواجهه با پرسشهایی دشوار برای دستیافتن به گذشتهاش است. آیا نمیتوان بدون گذشته، فقط به آنچه پیش روست چنگ زد و خود را با آن تعریف کرد؟ آیا ما چیزی بهجز آنچه بر ما رفته، نیستیم؟