هوا گرم بود. ولی باد خنکی که اینک در نتیجۀ سرعت ماشین از شیشه به درون میوزید در مسیر جادۀ هموار، جانی به کالبد خستۀ مسافران میدمید. کمرها راست میشد و به خود نیرو میدادند تا با لبخندی مژدهبخش نگاهها را پاسخ گویند و با هم بیسخن لب به کلامی بگشایند.
کتاب پیش رو به قلم نویسندهای به نگارش درآمده که درونمایهی آثار هنریاش را میهندوستی، انقلاب، نابرابریهای اجتماعی و طبقاتی و زندگی کارگران و زحمتکشان تشکیل میدهد.
رمان آبشرون داستان شوریدگی و شیدایی است. داستان کارگرانی که کار را با عشق عجین کردهاند، البته با شوری آگاهانه. داستان ترنم عشق به میهن است و ترقی و پیشرفت مردم.