"ساس و مایاکوفسکی شاعر" اثری است تخیلی و هجوآمیز که موضوع آن مبارزه با بازماندههای ذهنیت خرده بورژوایی در تمام شکلهای آن است. مایا کوفسکی در این نمایشنامه نوکیسههای پس از سیاست نوین اقتصادی در اتحاد شوروی را ریشخند میکند....
آه، ای سرزمین بینوایم، چه دردهای جانکاهی را باید که تاب آورم! من چرا مادر شدم؟ چرا دردی به دردهایم افزودم؟.... من هکتورم را سلاخیشده دیدهام که تنش را پی یکی گردونه بر زمین میکشیدند. تروا را دیدهام که در آتش میسوخت! و مرا از گیسوانم تا کشتیهای یونانی بر زمین کشیدند تا یکی برده شوم!
نمایشنامهی مضحکهنامهی دُنکیشوت لامانچایی را خوانش یا «بازخوانی» نام نهادهایم، ازآنروی که این نمایشنامه اقتباس صِرف از رمان جاودان «سروانتس» نیست...
در مسافرخانهای دورافتاده در سرزمینی بیافق مادر و دختری زندگی میکنند که رؤیای رفتن در سر دارند. پسر خانواده پس از بیست سال دوری به سرزمینش باز میگردد که مادر و خواهرش را بازیابد و خوشبختشان کند. او را به جا نمیآورند. آلبر کامو از این «سوء تفاهم» تراژدی مدرن و تکاندهندهای میآفریند.