"سواری روی دریاچه کنستانس" با الهام از افسانهای آلمانی شکل گرفته است که در آن، اسبسواری در یک روز زمستانی بهطور ناخواسته از روی دریاچۀ یخزده کنستانس عبور میکند، بیآنکه از خطر مرگباری که او را تهدید میکند، آگاه باشد. اسبسوار پس از اطلاع از مهلکهای که در آن بوده از اسبش به زمین میافتد و در دم جان میدهد...
برشت در تمام عمرش از کوشش خستگی ناپذیر برای یافتن قالبهای مناسب برای برملا کردن زشتیهای دنیایی که به راه خطا میرود، و برای نظریهاش درباره تغییرپذیری جهان و مردم آن، باز نایستاده است.