این کتاب را مردی نوشته است که میخواهد بداند چرا زندگی میکند و چرا میمیرد. او در این کتاب فلسفی و نیز معنوی از نیچه، شکسپیر، دون کیشوت، سانچو پانزا و ... سخن به میان میآورد تا از جاودانگی بگوید...
ساموئل بکت به شکلی انزواطلبانه زندگی کرد و بسیاری از نوشتههایش کمتر درباره خودش بود. او یک شخصیت آرام و بدون جلب توجه رسانهها بود و هیچوقت تلاشی برای تجلیل از خود نکرد.
قالب نوشته هایی را که در فصل اول کتاب، له و علیه ویرایش، آمده است، احتمالاً بتوان جستار خواند. در این نوشته ها خاطرات و تجربیات و شنیدهها و دریافتها و آموختههای نویسنده به هم آمیخته اند.