ماهان انگار کر شده هیچ جوابی نمیدهد و در عوض تیمور به سمت من حمله میکند و امیر به سمت او. با یک دست نانچیکو را تکان میدهد و با دست دیگرش هلم میدهد به سمت نرده سکندری میخورم و سرم گیج میرود به عقب خم میشوم و نمیتوانم خودم را کنترل کنم از روی نرده به سمت پایین آویزان میشوم. قلبم می آید توی حلقم تمام قدرتم را جمع میکنم توی دستانم و در آخرین لحظه انتهای نرده را میگیرم که توی رودخانه نیفتم.