سخنانم را بشنوید و شاهد سوگندم باشید. شب فرا می رسد و نگهبانی من آغاز می شود...

پیشگوی بزرگ ، موهای پرنده را نوازش می کرد. نفس گرمش را به چهره ی پریده رنگ او می داد و احساس می کرد دریایی خروشان در سینه ی او موج می کوبد...

داستان مردی جوان که بعد از پیروزی در جنگ صلیبی اول و در آستانه شوالیه شدن ناگهان تصمیم می گیرد گذشته خود را تکرار نکند...

داستانی پیرامون شخصی شجاع، جنگاور و با قوه تشخیص و تعقلی بالا...

وشی روی نقشه داشت گم می شد که دودکش های بلند کوره های آجرپزی را پیدا کرد

چشمان مرد به طرز عجیبی سیاه بود. دندان‌های تیزش می‌درخشید...

«سپید بال» ، عقاب کوچولوی تازه به دنیا آمده‌ی کوهستان البرز بود

سه گانه پارسیان و من که در هر جلد بخشی از گذشته ارجمند این سرزمین را بصورت رمان ارائه داده است...

سرانجام زمان نبرد نهایی فرا رسیده است-نبردی سهمگین میان تاریکی و روشنایی یاران طلوع علیه ظلمت میخروشند..