قهرمان دورانها، آنکه به رؤیای گلسرخ جان میبخشد و جلوی نابودی را میگیرد، کیست؟
وین به امپراتوری نهایی پایان داد و آزادی را به اسکاها پیشکش کرد. ولی کشتهشدن لرد فرمانروا دوباره پای ژرفنا را به دنیا باز کرد. حالا انبوه مه طغیان میکند، زلزلهها بیشتر و مهیبتر میشوند و بشر تا لبهی پرتگاه فاصلهی چندانی ندارد.
نکند وین فریب ژرفنا را خورده باشد؟ چرا که لرد فرمانروا در آن دم آخر وین را سرزنش کرد که همهکس و همهچیز را به کام نابودی کشانده. باید میگذاشت الند بر لب چشمهی معراج جان بدهد و مهزادی نشود که در پی یافتن غایت اندیشههای لرد فرمانرواست؟
نابودی چون ناظری همهجاحاضر چشم به وین و الند و سیزد و دیگران دوخته؛ به هرچه میگویند و هرچه مینویسند. چه میشود کرد؟ باید به انتظار نجاتیافتهای نشست و یا به اعتماد دل خوش کرد؟
ناقوس نابودی به صدا درآمده.
وقتی نمانده.
هرکه میتواند باید از خویش برون آید و کاری بکند