وقتی تو آمدی شبیه به آدمهای بیپشت و پناهی بودم که با کوچکترین نسیمی آماده شکستن هستند. اگرچه هیچگاه نخواستی تا سخنی از عشق بر زبان آوری اما یک حس، شاید حسی زنانه به من از نگاه و حمایتهایت میفهماند که این غرور شاید ناخواسته دیواری است میان قلب و زبان تو.
کتاب "بازیگر"، روایتگر داستان دختری به نام سها است که درست از شش ماه قبل، بعد از حادثه تلخ و ناگوار مرگ والدینش تنهای تنها شده، او که حاصل ازدواج دوم پدرش با زنی ارمنی است از سوی خانوادهی پدری و حتی برادرانش که متعلق به همسر نخست هستند نادیده گرفته میشود...
یک بند سیگار کشیدن هاش، شب ها دیر اومدن هاش، ریخت و پاش هاش، دختر بازی ها و بی قید بودن به وضع خانواده و تازه ضعیف شدن هیکلش و گاهی حالت غیرطبیعی و حرکاتش که داد می زد یه کوفت و زهرماری هم مصرف می کنه، امان فکریم رو بریده بود.