یحیی خان گفت: هرکس برگردد سرجای خودش.
یرگشتیم سرجای خودمان اما هیچ کس سر جای خودش نبود. من ایستاده بودم سرجای بازعلی و بازعلی ایستاده بود سر جای قباد و قباد ایستاده بود سرجای محمد حسن و محمد حسن ایستاده بود سرجای سلیمان و سلیمان ایستاده بود سر جای خلیل و خلیل ایستاده بود سرجای خلیفه و خلیفه ایستاده بود سرجای سر جای علی رضا و علی رضا ابستاده بود سر جای علی اکبر و علی اکبر ایستاده بود سرجای مامور کلاه چرمی و مامور کلاه چرمی ایستاده بود سر جای جناب سروان و جناب سروان ایستاده بود سرجای من و همین طور تا آخر.