مادام کاملیا داستان عشق مرد جوانى از خانواده بزرگ و اشرافى به نام «آرمان دووال» به یک زن بدنام به نام «مارگریت گوتیه» است. زن جوان که در پرتو عشق تازه به دنیاى جدید پاى گذارده تصمیم مىگیرد از محیط زشت و ننگین سابق خود فاصله گیرد و ارتباط خود را با همه کسانى که آن خاطرات نازیبا را در یاد او زنده مىکنند قطع کند و بدین ترتیب آن عاشق و معشوق به خانه ییلاقى در خارج از شهر کوچ مىکنند و همچنان در آنجا در دنیاى متفاوت و آرام خود در سادگى و صفا زندگى مىکنند.