مقصود من از نگارش کتاب "چگونگی تنها بودن" تا حدودی ثبت تغییر نگرشم از تنهایی و انزوایی پر از خشم و هراس، به پذیرش یا حتی پاسداشت جایگاه مخاطب و نویسنده است. البته این جمله بدان معنا نیست که همهچیز خوب است و جایی برای خشم و نگرانی وجود ندارد.
کتر قمشه ای در کتاب «سماوات و خرابات» نشان می دهد بشر امروز که بیش از هر زمان دیگری از روح جمعی خود دورافتاده و به فردگرایی روی آورده است در این زمان بحرانی باید به سراغ منابع فرهنگی خود برود که همان فرهنگ توده هاست.
شاهنامه، پیش از آن که زندهکننده زبان پارسی باشد، زندهکننده «عجم» یعنی هویت ملی و هستی سرزمین مردمانی است که در پیوند با نژاد و قومیتشان اِرانشهر، شهر ایران و ایران زمین نامیده میشود.
فرهنگ هر جامعه ثمره کوششهایی است که اعضای جامعه در طول قرون و نسلها در پاسخگویی به نیازهای مادی و غیر مادی خود به عمل آوردهاند. با پذیرش این تعریف به این نتیجه میتوان رسید که "هیچ قوم یا جامعهای فاقد فرهنگ نیست." نگارنده علاوه بر به دست دادن تعریفی از فرهنگ، در باب ارتباط فرهنگ با شخصیت و هویت، همچنین کاربردهای اجتماعی این مفهوم بحث میکند و ویژگی نسبی بودن آن را توضیح میدهد .
واقعاً امر غریبی است که در این جا کسی چیزی برای خندیدن پیدا کند. همهی بیست و چهار ساعت روز را در حصر به سر میبرند. آنها گذشته و آینده و هدفی به جز وعدهی غذای بعدی ندارند...