با بررسی منابع اسلامی و آیین هندو، بهرغم تفاوت ساختاری، شباهتهای محتوایی عمیقی در حوزهی انسانشناسی، هستیشناسی و نجاتشناسی این دو نظام فکری به چشم میخورد.
در گشودن هر صفحه از این کتاب سفری را آغاز میکنیم که ما را به ژرفای روحانسانی و پرسشهای بنیادین وجودمان میبرد. سفری که با بهرهگیری از خرد جاودانه فیلسوفان ایران و روم و با نوری که از مشعل عارفان بزرگ این سرزمین ساطع میشود و ما را به سوی شناختی عمیقتر از خویشتن را هنمایی میکند.
در قرن پنجم گاهشمار اسلام حدود اواسط قرن یازدهم میلادی، عالم برجستهای به نام ابو القاسم عبد الکریم بن هوازن قشیری (متوفی ۴۶۵ ق /۱۰۷۲ میلادی) در شهر نیشابور میزیست. در آستانه شصت سالگی قشیری درصدد نگارش اثری برآمد که شور یادگیری و گستردگی تجارب وی را در بر میگرفت. بدین ترتیب در سال ۴۳۷ ه.ق (۶-۱۰۴۵) میلادی قشیری دست به قلم برد و اثر مورد نظر خود را به رشته تحریر در آورد. کتاب مزبور تفسیر آیه به آیه قرآن از ابتدا تا آخر آن بود...
عبدالله بن محمد، عین القضات همدانی، فقیه، حکیم و عارف، مکنی به ابوالفضائل، معروف به قاضی همدانی، در سال ۴۷۶ ش، برابر با ۴۹۲ ق، در همدان به دنیا آمد. پدر و جدش از میانه بودند، به میانجی نیز معروف شده است. قاضی، در جوانی در زادگاه خویش به کسب علوم متداول پرداخت و به سرعت در ادب و حکمت و کلام مایهور شد و به سبب مهارتی که در فقه پیدا کرد، به عنوان قاضی و مدرس منصوب گردید و با وجود جوانی، شهرت و نفوذ فراوان پیدا کرد و همین امر باعث برانگیخته شدن حسد و رشک فقها و متکلمان شد. وی به تحصیل حکمت و عرفان و کلام و ادب عربی پرداخت و نظر به مطالعه بسیار در آثار امام محمد غزالی، مع الواسطه شاگرد او نیز محسوب میشد. احمد غزالی با آن همه عظمت مقام، در مکتوبهای خود بدو، او را قرةالعین خطاب میکرد. وی بیشتر اطلاعات خود را از راه تحقیق و تتبع شخصی فراهم آورد. افکار و عقاید او در عمر کوتاهش مبین کمال نبوغ اوست. فلسفه و کلام، طبع حقیقتجوی وی را قانع نساخت و گرفتار بحرانهای روحی شد و همین امر، او را دچار شک و شبهه کرد. پس از آشنایی با آثار امام محمد غزالی تا حدی خاطرش آرام گرفت و چندی بعد با احمد غزالی آشنا شد و به او دست ارادت داد و همانند احمد غزالی در بیان عقاید خود بیپروا بود. همین صراحت در گفتار باعث بدگمانی متشرعه شد.