من نمی خواستم با گاورو شدن زمین صبر کنم. توی کلاس و درس و مدرسه تا همین حالا یاد گرفته بودم که محصول خوب، خاک حاصل خیز می خواهد. خاک هم وقتی حاصل خیز می شود که خوب شدم بخوری کود حیوانی و شیمیایی درست و حسابی داشته باشد و خوب هم از کاشته ها مراقبت بشود. آن وقت دست آخر می شود اسکناس ها را دسته کرد و گذاشت توی بغل و رفت فروشگاه دوچرخه توی شهر فروشگاه دوچرخه ی لاری و هرکولس با این خیالبافی ها که دلم غنج زد. آن قدر احساس خوشحالی کردم که به نظرم رسید پرده ایی از برابر چشمم پی رفت و دنیا با رنگی زیباتر و با هوایی بسیار دلپذیرتر در برابرم ظاهر شد. ریه هایم را تا توانستم از هوا پر کردم و به آهستگی بیرون دادم تا حسابی خوشی و لذت نفس کشیدن را با آن هوا حس کنم.