ریزه از همه چیز میترسید.از صدای زود پز و باد گرفته تا پشهها، از ماهیهای توی تنگ، از هیولاها و خلاصه از هر چیز...یک روز موقع آزمایش کردن، با موجود عجیب و غریبی روبه رو شد: یک هیولا به اسم میزه.ریزه از ترس خشکش زد.اما هیولا میزه گفت...