ریزا عنکبوت هنرمندی بود و در گوشه و کنار خانه تارهای قشنگی میبافت ولی هر بار اهالی خانه تصادفی آنها را پاره میکردند و زحمتهایش را هدر میدادند. ریزا بابت این ماجراها خیلی عصبانی بود. دلش میخواست این بار که تارش را پاره کردند، نیششان بزند تا حواسشان را جمع کنند، ولی ریزا عاقل بود و اهالی خانه هم از قصد تارهای قشنگ او را پاره نمیکردند. پس باید راه حل دیگری پیدا میکرد…